7 برش از زندگی دکتر محمد مصدق/ خاطرات و نکته های کمتر سیاسی
تاریخ انتشار: ۱۴ اسفند ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۸۸۳۲۵۴
عصر ایران- حمید رضا عابدیان - تاریخ پژوه- در سال روز درگذشت دکتر محمد مصدق 7 برش از وجوه زندگی او را با استناد به منابع مختلف نقل کرده است. در پایان هر بخش منبع مربوطه را آورده ایم:
۱- در "مسلمانی"
چندی پس از درگذشت خانم ضیاء السلطنه، همسر دکتر مصدق، آقای زنجانی مرا خواست تا به خانهاش بروم. در خانه آقای زنجانی، مهندس احمد مصدق نیز به ما ملحق شد و گفت آقا(دکتر مصدق) سلام رساندند و این وجوهات شرعی و این مبلغ را بابت خرید نماز و روزه برای مادرم به من دادند تا تقدیم شما کنم که هر طور صلاح میدانید آنها را به مصرف برسانید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
آقای زنجانی پس از دریافت پولها در حضور مهندس احمد مصدق نامهای به دکتر مصدق نوشت و در آن پس از تشکر اظهار کرد چون از وجوهات شرعی استفاده نمیکنم و به کسانی که نماز و روزه قضا را به عهده میگیرند دسترسی ندارم این پولها را خدمت آیت الله میلانی میفرستم و رسید آن را به شما میدهم. سپس وجوهات را در دو کیسه گذاشت و به همراه دو نامه که برای آقای میلانی نوشت به من داد تا در مشهد به آقای میلانی تحویل دهم.
فردای آن روز با قطار رهسپار مشهد شدم و در آنجا از طریق آقای طاهر احمدزاده از آقای میلانی وقت ملاقات گرفتم و به خانه ایشان واقع در خیابان تهران رفتم. مرحوم آیت الله میلانی مرا به اندرونی دعوت کرد. در آنجا به جز من و ایشان، آقا سید علی فرزندش نیز حضور داشت. آیت الله میلانی پس از خواندن نامهها برای مرحوم ضیاء السلطنه فاتحهای خواند و سپس پاسخ هر دو نامه را نوشت و از من خواست ناهار را در آنجا بخورم. به ایشان عرض کردم اگر اجازه دهید برای عرض سلام به حرم امام رضا(ع) مشرف شوم. پاسخ داد خیر همین جا بمانید و من سلام شما را به امام رضا میرسانم و بلیط بازگشت به تهران نیز برای شما تهیه میکنم.
عصر همان روز آقا سید علی مرا به ایستگاه قطار رساند و من نیز به تهران بازگشتم و پاسخ نامهها را به آقای زنجانی دادم. ایشان در حضور من نامهها را باز کرد و خواند. یکی از آنها که با عنوان آقای دکتر مصدق، نخست وزیر شروع شده بود برای دکتر مصدق بود و در آن از وی تجلیل شده بود. آیت الله میلانی در این نامه خطاب به دکتر مصدق نوشته بود "آقای دکتر مصدق امانتی شما رسید. ان شاء الله مقبول است و پاداش شما نزد خداوند محفوظ." در این نامه همچنین دریافت وجوه مربوط را تایید کرده بود.
با خواندن نامهها، آقای زنجانی به مهندس احمد مصدق تلفن کرد و گفت پیش من امانتی دارید و هر وقت مجال داشته باشید برای گرفتن آن نزد من بیایید. آیت الله میلانی به مقلدان خود در تهران دستور داده بود که وجوهات خود را به آقای زنجانی بدهند. از این رو تا آنجا که من میدانم بسیاری از مقلدان آقای میلانی وجوهات خود را به آقای زنجانی میدادند.
منبع: هفتاد سال پایداری، خاطرات حسین شاه حسینی، به کوشش امیرطیرانی، ص ۲۳۹-۲۳۸
۲- در "تربیت فرزندان"
در نوشاتل مانند دیگر شهرهای اروپا میوههای نارس یا رسیده باغچهها اغلب زیر درختان مجاور پیادهروها میریزد و عابرین به آن توجه نمیکنند. از سوی دیگر، در سوئیس چیدن میوه نارس به خصوص انگور جرم است و مجازات دارد. روزی مادر قصد داشت برای ناهار پلو خورش بادمجان درست کند. در آن موقع نیازمندی آشپزخانه را که شامل گوشت، سبزیجات، میوه و نان و غیره بود از دکانهای نزدیک خانه میخریدیم. بدین ترتیب که اجناس را از دکاندار میگرفتیم و او یادداشت میکرد. آخر هر ماه پدرم با مراجعه به آنها بدهی اش را میپرداخت.
آن روز مادرم وسایل مورد نیاز ناهار یعنی گوشت برنج و بادمجان را گرفته بود اما غوره برای خورش بادمجان پیدا نکرده بود. در اروپا مصرف غوره به صورت چاشنی به طوری که در ایران مرسوم است معمول نیست... به هر صورت مادر به غوره نیاز داشت و در بساط دکانهای فروش سبزی و میوه، غوره نبود. در همسایگی آپارتمان ما باغچه و موستان بزرگی بود و من ضمن عبور و به هنگام بازی با بچهها، درختهای انگور آنجا را دیده بودم. وقتی مادر گفت دنبال غوره میگردد به فکرم رسید خدمتی بکنم.
بدون اینکه به مادر حرفی بزنم تصمیم خود را با احمد که آن روز از پانسیون نزد ما آمده بود در میان گذاشتم و هر دو از خانه بیرون آمدیم. از دیوار باغ همسایه به آسانی بالا رفتیم. احمد در پای دیوار منتظرم بود. در داخل باغ دو سه خوشه بزرگ غوره چیدم و به همان ترتیب از آنجا خارج شدم و همراه احمد به خانه برگشتم. مادرم که تعجب کرده بود پرسید غلام از کجا غوره پیدا کردی؟ حقیقت را گفتم. مادر، من و احمد را به خاطر اینکه بدون اجازه وارد خانه مردم شدهایم و میوه باغ شان را چیدهایم ملامت کرد.
گفتم چه اهمیت دارد؟ بچهها هر روز هنگام عبور از کنار باغچهها میوههایی را که زمین ریخته برمیدارند و گاهی هم از درختان میکنند! مادر گفت بچهها کار بدی میکنند، شما نباید از آنها تقلید کنید، به هر حال غوره را چیدهای، آن را مصرف میکنم ولی بعد از ظهر به اتفاق آنجا میرویم و بهای آن را به صاحبخانه میپردازیم!
ظهر که پدر آمد از خوشمزگی خورش غوره بادمجان تعریف کرد و از مادرم پرسید غوره از کجا پیدا کرده است؟ مادر گفت بعد از اینکه غذا خوردید داستان را برای شما تعریف میکنم. پدر با تعریف مجدد از خوشمزگی خورش، غذایش را تمام کرد و از مادر خواست که چگونگی تهیه غوره را برای او شرح دهد.
مادر گفت غلام و احمد غوره را از باغ همسایه چیده اند. پدر با شنیدن این خبر سخت عصبانی شد و خطاب به من و احمد گفت شما دزدی کردهاید! بیاجازه وارد خانه مردم شدهاید، پدرتان را در میآورم، هر دوتان را میکشم!
در این ضمن از جا برخاست و به طرف ما روی آورد. من و احمد که آماده فرار بودیم از اتاق بیرون جستیم. احمد گریه کنان میگفت الان پدر ما را میکشد، فرار کنیم! من که از او کوچکتر بودم - حدود ۷ سال داشتم - به او گفتم گریه نکن، نترس! او نمیتواند ما را بکشد، او را حبس میکنند!
منبع: در کنار پدرم؛ مصدق ، خاطرات دکتر غلامحسین مصدق، به کوشش سرهنگ غلامرضا نجاتی، ص ۱۶-۱۵
۳- در "تاثیرپذیری از مادر"
[زمانی] اعتبارنامه ی یکی از نمایندگان بعنوان تطمیع در انتخابات در یکی از شعبات مجلس مورد اعتراض قرار گرفت و مطلعی هم که برای گواهی دعوت شده بود اظهار نمود لیست دوازده نفر کاندید نمایندگی طهران را که آن نماینده به من داد، نام دکتر مصدق در آن نوشته شده بود در صورتی که [من] چند سال بود ایران نبودم [و] دهنده ی آن لیست را هم ندیده بودم و مغرضی خواسته بود مرا با کسی که انتخابش بعنوان تطمیع مورد اعتراض قرار گرفته بود، همکار قرار دهد.
از این پیش آمد آنقدر متأثر شده بودم که به من حال تب دست داد و مادرم که از من عیادت نمود، علت را سؤال کرد و بعد از اینکه گفته های مرا شنید، اظهار نمود "ای کاش به جای حقوق در اروپا طب تحصیل کرده بودی! مگر تو نمی دانی که هر کس تحصیل حقوق نمود و در سیاست وارد شد باید خود را برای هر گونه افترا و ناسزا حاضر کند و هر ناگواری که پیش آید تحمل نماید؟ چون می دانم که تو غیر از خیر مردم نظری نداری باید بدانی که وزن اشخاص در جامعه به قدر شدائدی است که در راه مردم تحمل می کنند."
این بیانات آن هم از زبان مادری که مرا بسیار دوست داشت و غیر از خیر جامعه نظری نداشت آنقدر در من تأثیر نمود که آن را برنامه ی زندگی قرار دادم و از آن به بعد هر فحش و ناسزا که شنیدم خود را برای خدمت به مملکت بیشتر آماده و مجهز دیدم.
منبع: خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق، به کوشش ایرج افشار، ص ۸۳
۴- در "فراق همسر"
احمد آباد - ۸ شهریور ۱۳۴۴ ، ۳۰ اوت ۱۹۶۵
عرض می شود مرقومه محترمه مورخ ۲۲ اوت عز وصول ارزانی بخشید و تسلیتی که باینجانب داده اید موجب نهایت امتنان گردید. از اینکه بعد از سالها بوصول خط شما موفق می شوم الحمد الله سلامت هستید خیلی خوشوقتم و اما راجع به خودم قبول بفرمائید که بسیار از این مصیبت رنج می کشم و چون که متجاوز [از] ۶۴ سال همسر عزیزم با من زندگی کرد و هر پیش آمد که برایم رسید تحمل نمود و با من دارای یک فکر و یک عقیده بود و هر وقت که احمد آباد می آمد مرا تسلی می داد در من تأثیر بسیار می کرد و آرزویم این بود که قبل از او من از این دنیا بروم و اکنون برخلاف میل، من مانده ام و او رفته است و چاره ای ندارم غیر از این که از خدا بخواهم که مرا هم هر چه زودتر ببرد و از این زندگی رقت بار خلاص شوم.
اکنون در حدود ده سال است که از این قلعه نتوانستم خارج شوم و از روی حقیقت از این زندگی سیر شده ام. باری یقین دارم که به شما هم بد گذشته است ولی چون محبوس نبوده اید و کسی مانع ملاقات شما نبوده و از این بابت آزاد بوده اید با زندگی بنده که در یک اطاق زندگی می کنم و گاه می شود که در روز چند کلمه هم صحبت نمی کنم بسیار فرق دارد. این است وضع زندگی اشخاص که یک عقیده ای دارند و تسلیم هوا و هوس دیگران نمی شوند.*
* این نامه در پاسخ به تسلیت مریم فیروز (دایی زاده ی مصدق) نوشته شده است.
منبع: نامه های دکتر محمد مصدق، به کوشش محمد ترکمان، ص ۳۴۷
۵- در "اهتمام به کتاب و کتابخانه"
دکتر مصدق موقعی که در مدرسه علوم سیاسی تدریس می کرد کتابخانه شخصی خود را به آنجا بخشید. کتابخانه آن مرحوم حاوی مقداری کتابهای چاپ سنگی ایران و هند بود. دیگر کتابهای حقوقی بود که از اروپا تهیه کرده بود. این قسمت حاوی دوره منشورات حقوقی دالوز Dalloz و سیری Sirey و نظایر آنها بود.
همۀ آن کتاب ها به مهر اهدایی او و به رنگ سرخ ممهور شده بود. بعدها مدرسه علوم سیاسی با مدرسة حقوق ادغام و به نام جدید تبدیل شد و بالاخره کتابخانه دانشکده حقوق، میراث دار مدرسۀ علوم سیاسی و مسئول نگاهداری کتابخانه او شد. بخش اهدایی مصدق به آن کتابخانه قسمت ممتازی از نفایس کتابخانه به شمار می رفت.
مصدق بعدها حقوق دو ساله دوره نمایندگی خود در مجلس چهاردهم را برای خرید کتاب به همین کتابخانه بخشید. وقتی من به کتابداری آن کتابخانه در آمدم، هنوز مقداری از آن وجوه اهدایی مانده بود که با نظارت دکتر عبدالله معظمی،از آن محل کتاب می خریدیم و صورت کتاب ها را به اطلاع مصدق می رسانیدیم.
جز این، موقعی که مصدق از سفر مصر به ایران بازگشت، تعدادی متجاوز از یکصد جلد کتاب حقوقی و اقتصادی که از سوی مراکز علمی مصر به ایشان اهدا شده بود همه را به کتابخانه دانشکده حقوق بخشید. برای تحویل گرفتن آنها من از جانب دانشکده حقوق مأمور شدم و به خانه ایشان -در حقیقت مقر نخست وزیر- رفتم و کتابها را تحویل گرفتم. یادم است که در نامه ماشین شده، تعداد کتابها به غلط قید شده بود و شخص ایشان با همه گرفتاری ها به خط خود آن عدد را اصلاح کرده بود.
۶- در "صراحت لهجه"
روزی محمد علی شاه مرا احضار کرد و فرمود: "خواستم توسط معاون الدوله وزیر خزانه وقت با بهبهانی (آیت الله سید عبدالله) راهی باز کنم، کاری نکرد. هرگاه شما بتوانید کاری کنید موجب امتنان است." عرض شد که "شاه را با ایشان چه حاجت است؟ ایشان هرچه دارند از همراهی و مساعدتی است که با آزادیخواهان می نمایند. شاه هم همین رویه را اختیار کنند و با مشروطیت مخالفت نفرمایند تا دکان سیاسی آقا تخته شود و آقا و اصحابش همگی من تبع شاه شوند."
همان روز مذاکرات با شاه را به مرحوم بهبهانی گفتم. تصدیق نمود و بسیار خندید. در جواب فرمود سر شما هم بوی قورمه سبزی میدهد!
منبع: مصدق و مسائل حقوق و سیاست، ایرج افشار، ص ۱۱۴-۱۱۳
۷- در "ذکاوت و هوشیاری"
راوی [اللهیار صالح] گفت: مصدق [به هنگام اقامت در آمریکا به منظور شرکت در جلسه شورای امنیت] می خواست نامهای مهم برای یکی از مقامات درجه اول آمریکا بفرستد و میل نداشت ماشین نویس آمریکایی که در اختیار داشت از مضمون واقعی آن نامه مطلع شود.
پس نامه را بر سه مضمون مختلف که هر یک با دیگری مغایر بود تقریر کرد و ماشیننویس هر سه را آماده ساخت. ماشین نویس که در حیرت مانده بود با دلاوری از مصدق به زبان فرانسه پرسیده بود "اجازه می دهید سؤالی از شما بکنم؟" مصدق گفته بود "بله، اشکالی ندارد."
ماشین نویس می پرسد "میخواهم بدانم شما چطور در یک زمان و به یک شخص سه نامه مغایر یکدیگر مینویسید؟! مصدق با خنده و شوخ طبعی خاص خود گفته بود"دختر خانم، کاملاً واضح است، برای اینکه تو ندانی کدام یک را خواهم فرستاد!"
منبع: نادره کاران، ایرج افشار، ص ۱۸۸
کانال عصر ایران در تلگرام بیشتر بخوانید: 70 سال بر سر سفرهای که مصدق گسترد/ بینفت افغانستان میشدیم یا ترکیه؟!منبع: عصر ایران
کلیدواژه: محمد مصدق ملی شدن صنعت نفت
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۸۸۳۲۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
کمی مهربان باشیم (بررسی زندگی و آثار دکتر هروی)
به نام خداوند جان و خرد
کمی مهربان باشیم:
کمی مهربان باشیم؛ تا مصداق این بیت شعر گردیم:
نام نیک رفتگان ضایع مکن تا بماند نام نیکت پایدار
سعدی(درود خدا بر اوباد)
به گزارش جام جم آنلاین از گرگان استاد ایرانفر در ادامه گفتند ما نتوانستیم زحمات او را پاس بداریم و شان و جایگاه علمی و فرهنگی او را حفظ کنیم و خواستار توجه مسئولان فرهنگی استان شدند و در پایان صحبتش بنا گردید ایشان به یاری چند نیک اندیش دیگر عضو انجمن حافظ خوانی با روی هم گذاشتن مقداری پول، سنگ مزاری شایسته ای برای قبر دکتر حسینعلی هروی تهیه و بر مزارش نصب نمایند.
این سخنان که نگارنده را وادار نمود که به قبرستان امامزاده عبدالله رفته و قبر دکتر حسینعلی هروی را زیارت نماید و به بررسی زندگی و آثار او بپردازد، آنچه در زیر گزارش می شود، مروري بر زندگي و آثار دكتر«حسين علي هروي» این اندیشمند راستین گرگانی است. نگارنده امیدوار است که توانسته باشد به شایستگی ایشان را به دوستدارانش و علاقمندان ادب و فرهنگ ایران و به ویژه حضرت حاغظ بشناساند، و پیشنهاداتی که ارائه نموده توسط مسئولان امر جامه ی عمل پوشانده شود، تا شاید بتوانیم خدمتی کوچک به مردی بزرگ کرده باشیم.
سرمایه های راستین یک ملت، نه ذخائر فسیلی و زیرزمینی، نه کانی های ارزشمند، نه فلزات گرانبها، و نه اندوخته های پولی آنان است؛ بلکه سرمایه های راستین یک ملت، مردان و زنانی است که بی چشمداشت، عمر گرامی خود را در را پیشرفت دانش، فرهنگ و ادب گذراندند، تا دستاورد تلاش و کوشش صادقانه ی آنان چراغی باشد فروزان در راه تکامل تاریخ و تمدن کشور و تعالی همنوعانشان.
آنان در تنهایی، گمنامی و گاه تهیدستی و بی انتظار پاداش تلاش نمودند، و در زنده بودن خود و یا پس از مرگشان برای مجاهدت بی دریغ خود، توجه و تحسینی را از ما خواستار نبودند و نشدند. اما این ما هستیم که از یک سوی وظیفه ی انسانی داریم که تلاش و دستاوردشان که برای ما، فرّ و شکوه، پیشرفت و والایی و غرور ملی به دنبال داشته، ارج نهیم و ایشان را از گمنامی و تنهایی و سکوت رنج دهنده شان برهانیم و بخواهیم که غبار فراموشی و بی مهری خودمان ر ا از نام یادشان پاک کنیم، تا نامشان برای همیشه بلند مرتبه و یادشان پرآوازه و دستاورد یک عمر مجاهده ی آنها کاراتر گردد.
سرزمین گرگانزمین با پيشينه فرهنگي و تاريخي درخشان خود و لطف خدادادی تاكنون توانسته است اندیشمندان و دانشمندان بسیاری را بپروراند. بزرگانی که در روزگاران گذشته و نیز دوره معاصر به مانند ستارگان پر فروغي در گلستان فلسفه، علم و ادب، فرهنگ وتاریخ درخشیده اند، در اين زمينه ميتوان به شخصيتهايي همچون «سيدابوالقاسم ميرفندرسكي، خليل فلسفي، مختومقلي فراغي، مسيحالله ذبيحي، فخرالدين اسعد گرگاني، ميرداماد و دیگران اشاره كرد.
یکی از این شخصیت های فرهیخته عرصه ی دانش و ادب حسينعلي هروي گرگانی- نویسنده، مترجم، حافظ پژوه و شارح بزرگ معاصر استاد دانشگاه است.
حسينعلي هروي در سال۱۲۹۷ه.خ پا به عرصه هستی نهاد. وی فرزند ميرزا احمد خان معروف به بابا كه در محله سرپير گرگان زندگي ميكرد،بود پدربزرگ وی حبیب الله خان سررشته دار، عضو محکمه حقوق استرآباد و جد اعلایش، حاج شیخ عبدالصمد خان مقصودلو موقرالملک، همگی از چهره های سرشناس گرگان بودند. تحصيلات ابتدايي و دوره اول متوسطه را درگرگان به پايان برد و به دليل داير نبودن كلاسهاي دوره دوم متوسطه، براي ادامه تحصيلات به دانشسراي مقدماتي تهران رفت. وي از دانشسراي مقدماتي با كسب رتبه اول به دانشسراي عالي وارد و درجه ليسانس یا کارشناسی را در رشته زبان هاي خارجي كسب كرد. هروي در سال ۱۳۲۴به عنوان دبير زبان فرانسه در آموزش و پرورش شهرستان گرگان مشغول به كار شد كه پس از چند سال دبيري، كارمندي بانك و رياست فرهنگ در برخي نقاط از جمله شهرستان گناباد و استان خراسان براي ادامه تحصيلات به فرانسه رفت. وي در دوره دكتراي مدرسه عالي "السنه شرقي" دانشگاه پاريس نام نويسي كرد و موفق به اخذ درجه دكترا در رشته فرهنگ و تمدن اسلامي شد. پايان نامه دكتر حسين علي هروي نيز ترجمه خسرونامه يا گل و هرمز عطار بود كه آن را به زبان فرانسه برگرداند.
در مورد بخشي از زندگي دكتر هروي، محمد ايرانفر در مقالهاي ميگويد: هروي در سالهاي ۱۳۲۹تا ۱۳۴۴رييس دفتر استاد بديع الزمان فروزانفر و سپس دبير دانشكده معقول و منقول (الهيات) بوده است. دكتر هروي همچنين در دهه پنجاه با سيدابوالقاسم انجوي شيرازي، نعمت الله قاضي (شكيب)، دكتر شاه حسيني و چند نفر ديگر در بخش ادبي راديو ايران همكاري داشت. وي در سال ۱۳۴۸از سوي هيات منتخب دانشگاه تهران كه شامل دكتر منوچهر ستوده، دكتر ابوالقاسم اجتهادي و دكتر حسين گوئيلي بودند به مقام استادياري دانشگاه مفتخر شد. همكاري با بخش ادبي راديو ايران ، ترجمه فصولي از كتاب آناكارنينا از لئون تولستوي و ترجمه خوش زيستن در زندگي زناشويي تاليف آندره موروا ، داستايفسكي به روايت هانري تروآيا ، جلديازدهم تاريخ بزرگ جهان و زندگي نامه پوشكين اثر هانري تروايا از ديگر فعاليتهاي حسين علي هروي بودهاست.
ترجمه كتاب «فرهنگ البسه مسلمانان» تاليف رينجرت دزي از آثار برجسته دكتر هروي است. اين كتاب در نوع خود ماخذي نسبتا جامع بوده و در آن توضيح و شناخت انواع پوششها و جامههاي مسلمانان از صدر اسلام تا قرن نوزدهم ميلادي (سيزدهم هجري قمري) بيان شده است. کتاب فرهنگ البسه مسلمانان، در رشته ترجمه ادبی، برنده جایزه سلطنتی 1345 گردید. در اين زمينه شادروان مجتبي مينوي در مقدمه اين كتاب نوشته است: زحمت بسياري كه اقاي هروي در ترجمه اين كتاب و مفهوم كردن آن براي خوانندگان كشيدهاند قابل توصيف نيست. همچنين مقالات نوشته شده با عنوان بيسوادي در جهان، اسلام در جهان امروز، هنر اسلامي و مجموعه مقالاتي در مورد حافظ از ديگر آثار اين نويسنده و مترجم است. مهمترين و ماندگارترين اثر و بزرگترین عامل حسن شهرت دكتر هروي کتاب چهار جلدی «شرح غزلهای حافظ» است که پس از سالها تحقیق كه با مقدمهاي مبسوط به همت دكتر زهرا شادمان در سال هزار و سیصدو شصت و هفت منتشر شده است. کتاب ارزشمندی که هنوز جایگاه رفیعی در عرصه پژوهشهای حافظ شناسی دارد.بهاءالدين خرمشاهي حافظ پژوه نامدار معاصر دراين زمينه ميگويد: من خود شرح غزلهاي حافظ را ارج ميگزارم و آن را از بسياري از شروح سودمندتر مي دانم.
هروی با انتشار مقالات متعدد در نشریات معتبر به نقد کتب منتشره درخصوص دیوان خواجه حافظ می پرداخت امری که او را به چهره ای خاص در این زمینه مبدل کرده بود، مقالاتی که گهگاه رویه ای تند و طعنه آمیز به خود می گرفت و زمینه بروز مباحثات مختلف را فراهم می نمود، در بهار 1353 مقاله ای باعنوان «نقدی بر حافظ مسعود فرزاد» به طبع رسانید و سبب شد تا فرزاد نیز مقاله ای بی محابا در همان نشریه بنگارد. از دیگر مقالات انتقادی ایشان می توان به نقد دیوان حافظ، تصحیح ابوالقاسم انجوی شیرازی یا « سخنی از تصحیح جدید دیوان حافظ» در معرفی دیوان حافظ، تصحیح دکتر خانلری اشاره کرد. مباحثات وی اساتید دیگری چون دکتر اسلامی ندوشن، فتح الله مجتبایی و ایرج افشار را نیز مورد عنایت قرار داده است، روند این رویدادها موجب گردیده بود تا خود نیز به لحن مزاح در مقاله «چرا نه در کنار هم؟»( کیهان فرهنگی اسفند 1367) چنین بنگارد:« در کنگره حافظ شیراز مصاحبت استادى از دانشگاه اصفهان نصیبم شد.خوش سخن و لطیفه پرداز.روزى از من پرسید شرح حافظ شما چند جلد شده، گفتم چهار جلد.به همان لهجه ظریف اصفهانى گفت بگویید هشت جلد، چون با سابقهاى که من به مشاجرات قلمى شما در باب حافظ دارم باید منتظر نقد و نظرهاى بسیار باشید.»، سلسله مقالات وی در کتابی با عنوان «مقالات حافظ، دکتر حسینعلی هروی» توسط عنایت الله مجیدی به طبع رسیده است.
دكتر حسين علي هروي بر اثر ابتلا به بیماری ریوی در ششم اردیبهشت ماه سال ۱۳۷۲در تهران درگذشت و بنا به وصيت خود به دلیل تعلق خاطر در دیار سرسبز و تاریخی اش- گرگان- به خاک سپرده شد، تا با خدمات فرهنگي و ادبي بسيار كه به جامعه ايران ارايه داد نامش براي هميشه به يادگار بماند.
شرف الدین خراسانی، شعر«ظلم مرگ» را در رثای او سروده که برخی ابیات آن از این قرار است:« دردا که مرگ یاران ما را ز هم جدا کرد / بر رفتگان ستم کرد بر ماندگان جفا کرد / دردا مگر ندانست در بند مهر اوئیم / آن رفته ای که ما را زود اینچنین رها کرد / آن رفته ای که عمری با حافظ آشنا بود / خلقی به او ثنا گفت، حافظ به او دعا کرد / چون زنده بودن او درد گران او گشت / او درد زندگی را با مرگ خود دوا کرد.»
با توجه به شخصیت ادبی- فرهنگی ارزشمند دكتر حسين علي هروي و در راستای گرامیداشت چهره های علمی،دینی و سیاسی و نیز الگو سازی آنان برای نسل امروز، چند پیشنهاد می شود امید می رود،که عملی شوند:
1-در تقویم استان، نام ابشان به عنوان یک چهره ماندگار(دینی،عرفانی و سیاسی) ثبت شود. و برنامه های پیش بینی شده را در همین روز انجام بدهند.
2-هرساله در روز در گذشتش،برنامه هایی برای گرامیداشت یاد و نامش برگزار شود.یکی از این برنامه ها می تواند با همکاری شهرستان سبزوار و باعنوان همایش شناخت اندیشه و خدمات دكتر حسين علي هروي برگزار شود.
3-قبر او را به نحو شایسته ایی بازسازی شود. و تصویری مناسب از ایشان بر قبر اوقراربدهند.( گمان می رود این کار ارزشمند توسط اعضای انجمن حافظ خوانی کانون جهاندیدگان گرگان در شرف انجام است) و اگر مقدور شد یادمانی نیز برای آرامگاه او ساخته شود.
5-نام دكتر حسين علي هروي را بر روی یکی از خیابان های شهرگرگان بگذارند.
6-تمهیداتی اندیشیده شود تا آثار فاخر این حافظ شناس بزرگ باز نشر شود و نیز در حد مقدوراتی مستندی از زندگی ایشان
ای که دستت میرسد کاری بکن پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
یارب الهامش به نیکویی بده وز بقای عمر برخوردار دار
سعدی(درود خدا بر اوباد)
علیرضا حصارنوی-باستان شناس و کارشناس ارشد فرهنگ و زبان های باستانی